کد مطلب:243778 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

پیامبر اکرم و ابوذر غفاری
[47] 2 - امام حسن عسكری علیه السلام فرمود:

پدرم از پدر بزرگوارش امام جواد علیه السلام روایت كرده است كه: ابوذر غفاری، یكی از برگزیدگان اصحاب و یاران رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بود؛ یك روز خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم رسید و عرض كرد: ای



[ صفحه 40]



رسول خدا! همانا من، گوسفندانی به اندازه شصت عدد دارم و نمی خواهم سرگرم آنها شده و از محضر مباركتان، دور باشم و از طرفی هم مایل نیستم آنها را به شبانی بسپارم، مبادا در حق آنها ظلم و ستم نماید و رسیدگی به آنها را از یاد ببرد، بفرمائید من من چكار كنم؟ سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: سرگرم آنها باش (و ابوذر، سرگرم رسیدگی به آنها گردید.)؛ چون روز هفتم فرا رسید، ابوذر خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شرفیاب شد و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم به او فرمود! ای ابوذر!

ابوذر عرض كرد: بلی، ای رسول خدا!

حضرت فرمود: با گوسفندانت چه كردی؟ ابوذر عرض كرد: ای رسول خدا! آنها داستان عجیبی دارند! سپس حضرت فرمود: داستانشان چیست؟

ابوذر عرض كرد ای رسول خدا! در حالی كه من، به نماز ایستاده بودم، گرگ به گوسفندانم زد و من گفتم:

پروردگارا! نمازم؛ پروردگارا! گوسفندانم و نمازم را، بر گوسفندانم ترجیح دادم؛ در همین حال شیطان ملعون خطوراتی به خاطرم دمید كه ای ابوذر! كجا هستی، اگر گرگها به گوسفندانت حمله كنند، در حالی كه تو مشغول نمازی؛ همه را نابود می سازند و در دنیا، چیزی برای تو باقی نخواهد ماند تا هزینه ی زندگی خود را تأمین كنی.

اما به شیطان گفتم: یگانگی خدای متعال و ایمان به حضرت محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم و ولایت برادرش، سرور آفریدگان بعد از او، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و ولایت و محبت امامان پاك و راستین از فرزندان آن حضرت و دشمنی با دشمنان ایشان، برایم باقی خواهند ماند و با وجود این سرمایه های عظیم، از دنیا هر چه از دست بدهم باكی نیست.

سپس با دل و جان به نمازم پرداختم پس گرگی آمد و در حالیكه من متوجه بودم بره ای را گرفت و برد، ناگهان شیری به گرگ رو آورد و آن را نصف كرد و بره را به گله برگردانید سپس مرا ندا كرد: ای اباذر! به نمازت رو كن خداوند تا زمانی كه تو مشغول نمازی، مرا به گوسفندانت گمارده است. پس با دل و جان به نمازم پرداختم و آنچنان شگفتی یی مرا فرا گرفت كه جز خدای متعال، احدی بر آن واقف نیست تا اینكه از نماز فارغ شدم؛ در این حال، شیر نزد من آمد و به من گفت: پیش حضرت محمد برو و او را با خبر ساز كه خدای متعال، به یقین صحابه ی تو را كه نگهبان شریعت توست، تكریم و احترام فرمود و شیری را بر گوسفندانش گمارد تا



[ صفحه 41]



حافظ و نگهبان آنها باشد. همه ی كسانی كه در محضر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بودند، دچار شگفتی شدند و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: راست گفتی، ای اباذر! و بی گمان، من و علی و فاطمه و حسن و حسین (درود خدا بر آنان باد.)، به این حقیقت ایمان داریم.

اما یكی از منافقان اظهار داشت: این ماجرا، بیانگر تبانی محمد صلی الله علیه و اله و سلم و ابوذر است؛ محمد صلی الله علیه و اله و سلم می خواهد با نیرنگش ما را بفریبد و بیست نفر از منافقان، هم پیمان شدند و گفتند: پیش گوسفندان ابوذر می رویم و تماشا می كنیم كه آیا هنگام اقامه نماز ابوذر، شیری می آید و از گوسفندانش محافظت می كند یا نه و بدینگونه، دروغش را آشكار می سازیم؛ سپس آنها رفتند و اتفاقا ابوذر، به نماز ایستاده بود و آن شیر، پیرامون گوسفندانش می گشت و از آنها، محافظت می كرد و اگر یكی از آنها، از گله جدا می شد؛ آن را به گله باز می گردانید تا وقتی كه ابوذر، نمازش را به پایان برد؛ در این حال، شیر او را آواز داد: بیا این گله گوسفندانت، را صحیح و سالم و بی كم و كاست.

آنگاه آن شیر، منافقان را آواز داد كه: ای گروه منافقان! موالی و پیرو حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام و خاندان پاكیزه ی او و نیز كسی كه به خدای متعال به وسیله ی آنان متوسل گشت كه خدای متعال و پروردگار من، مرا به نگهبانی گوسفندانش به گمارد را، انكار نمودید! سوگند به آن كسی كه محمد صلی الله علیه و اله و سلم و خاندان پاك و پاكیزه اش را گرامی داشت! خدای متعال اختیار مرا به ابوذر داده است، تا جایی كه اگر به من دستور دهد كه شما را پاره پاره كنم و هلاك سازم، هر آینه چنین خواهم كرد؛ سوگند به كسی كه به فراتر از او، سوگندی یاد نمی شود! اگر از خدای متعال خواسته شود كه به حق محمد صلی الله علیه و اله و سلم و خاندان پاكش، آب دریاها را به روغن «زنبق» و «بان»، مبدل سازد و كوهها را مشك و عنبر و كافور، گرداند و شاخه های درختان را به «زمرد» و «زبر جد»، بدل فرماید، خدای متعال این خواسته را رد نخواهد كرد.

وقتی ابوذر خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آمد، حضرت به او فرمود: ای ابوذر! همانا خدای متعال را نیك بندگی كردی، در نتیجه خداوند هم كسی را فرمانبردار تو ساخت، تا دشمنان را از تو دور سازد؛ بنابراین، تو از برترین كسانی هستی كه خدای متعال آنان را به نماز گزاردن، ستایش نموده است. [1] .



[ صفحه 42]




[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 73 ح 37.